هفته دوم
خطبه فدکیه، بانگ رسا برای افشای توطئه وكودتاى نظامى
31:53
متن داستان
به نام خدا سلام. به قسمت دوم فاطیما کست خوش آمدید. از طریق سایت fatimacast.com در یکی از کانال های ما در کست باکس، گوگل پادکست، اپل پادکست، اسپاتیفای، سوند کلود، تلگرام، اینستاگرام و یا ایتا، ثبت نام کنید تا از تولیدات جدید با خبر بشین.
در ایام شهادت بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستیم. این ایام را تسلیت می گم و دعوت می کنم با هم وقایع و اتفاقات بعد از شهادت پیامبر اسلام و همچنین بخش هایی از خطبه فدکیه را بررسی کنیم.
داستان این هفته را با هم گوش می کنیم.
..........................................
خطبه فدکیه، بانگ رسا برای افشای توطئه وكودتاى نظامى
..........................................
پیامبر اسلام در بستر بیماری بود، می دانست که عده ای حریص به دنیا و قدرت، دنبال کودتا هستند. برای آن ها اسلام و اطاعت از حکم خدا و پیامبر خدا هیچ اهمیتی نداشت. از رفتن با فرماندهی اسامه که دستور مستقیم پیامبر بود سرباز زدند. پیامبر را متهم به هزیان گویی کردند و نگذاشتند که قلم و کاغذ به دست او برسد تا بتوانند نقشه های شوم خود را عملی کنند. باید مطمئن می شدند که پیامبر شهید شده. خبر شهادت پیامبر را شنیدند، ابوبکر به خانه پیامبر رفت تا مطمئن شود، آری دیگر پیامبر نفس نمی کشید.
اولین کار برای غصب خلافت این بود که آن ها بر بدن پیامبر نماز بخوانند و این بدن مطهر را به خاک بسپارند. پس به خانه اهل بیت عصمت و طهارت، هجوم آوردند. نمی خواستند بدن پیامبر در مدینه دفن شود. چون این بدن مبارک مردم را پی در پی به یاد صحبت های مکرر او بر فضایل برادرش علی، نفس الرسول می انداخت. سفارش ها و سخنانی که بارها و بارها بر عظمت و جانشینی او دلالت می کرد.
می توان گفت که تصمیم به دفن بدن مبارک پیامبر در خارج از مدینه، در جایی بسیار دور از شان و منزلت خاتم انبیا، اولین توهین و جسارت به این خاندان با عظمت بود.
ولی علی و فاطمه علیهم السلام مانع این فتنه شدند.
امام علی علیه السلام با کمک جبرئیل، در حضور حضرت فاطمه و حسنین مشغول غسل حضرت بودند تا بعد از نماز بر بدن مبارک پیامبر، آن را به خاک بسپارند. اهل بیت پیامبر در ماتم از دست دادن پیامبر اشك مى ریختند. آن ها می دانستند که چه اتفاقاتی در حال شکل گیری است.
برای همین همان جمع اندک ولی با عظمت، بر بدن پیامبر نماز خواندند و در همان منزل، حضرت محمد را در نهایت غم و اندوه به خاک سپردند. برای پیامبری که این قدر برای هدایت امت زحمت کشیده بود، این فرصت ایجاد نشد که با عظمت و شکوه تشییع شود.
سران کودتا وقتی دیدند که بدن پیامبر به این سرعت دفن شده است، با عجله جلسه ای در سقیفه تشکیل دادند تا با تعداد اندک برای تمام امت تصمیم بگیرند و نقشه های خود را عملی کنند. آن ها قصد داشتند بعد از انتخاب خلیفه از بین خودشان با ایجاد ترس و وحشت در دل مردم، مخالفین را سرکوب کنند.
برای این تصمیم شیطانی از هجوم به خانه وحی و کشتن اهل بیت پیامبر هم ترسی نداشتند. آن ها چندین بار به خانه علی و فاطمه هجوم آوردند.
طبرى می نویسد: انصار گفتند ما جز با على بیعت نمى كنیم. عمر بن خطاب به خانه على (ع) رفت، گروهى از مهاجران در آنجا بودند.گفت بخدا قسم اگر براى بیعت با ابوبكر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد.
آن ها برای این کودتا برنامه ریزی کرده بودند و به هیچ وجه نمی خواستند که امیرالمومنین، جانشینی که خدا آن را تعیین کرده بود، خلیفه مسلمانان شود.
با هزار سرباز از قبیله بنیأسلم - که به بهانه خرید آذوقه وارد مدینه شده بودند - و لباس های یکسان و چماق در دست داشتند، توانستند در شهر حکومت نظامی اجرا کنند ومانع خروج مردم از خانههایشان شوند تا اینکه بتوانند کودتا را به فرجام برسانند.
ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، مجاهدانه برای حفظ اسلام واقعی، برای حفظ دین خدا، برای دفاع از ولایت امیرالمومنین، جلوی آن ها ایستاد. او چهل صبح درب خانه انصار می رفت و با آن ها صحبت می کرد و می خواست که در برابر این ظلم آشکار بایستند.
همان طور که گفتیم، برای این کودتا برنامه ریزی شده بود. نه فقط برای خلافت ابوبکر و جانشینی پیامبر، بلکه دنبال راه هایی بودند که دیگر هیچ وقت اهل بیت نتوانند در طول تاریخ از این حق خود دفاع کنند.
آن ها ابتدا تصمیم گرفتند که اهل بیت را تحریم اقتصادی کنند. یعنی نگذارند که اهل بیت با مال و ثروت بتوانند در بین مردم بیشتر نفوذ کنند و یا برای گرفتن حق خودشان، مردم را سازمان دهی کنند.
پس نباید فدک، این هدیه پیامبر به حضرت فاطمه سلام الله علیها که باغی با برکت بود در دست آن ها باقی بماند.
فدک باید به حکومت برسد. پس بر طبق این نقشه، ابوبکر حکم صادر می کند:
دهكده فدك ملك شخصى نیست و نباید در دست دختر پیغمبر بماند!
آنچه بعنوان (فَیء) در تصرف پیغمبر بود جزء بیت المال مسلمانان است و اكنون باید در دست خلیفه باشد.بدین جهت کارگزاران فاطمه (ع) را از دهكده فدك بیرون می کنند.
برای تایید این حکم، حدیث از پیامبر هم باید جعل شود که پیامبران ارث به جای نمی گذراند.
البته این افراد بی اطلاع از قرآن، توجه نداشتند که حدیثی جعل کنند که مخالف آیات قران نباشد.
فدك چون با نیروى نظامى گرفته نشد و مردم آن با پیغمبر آشتى كردند، به دستور خداوند در آیه 7 سوره حشر، ملک پیامبر به حساب مىآمد. وى نخست در آمد آن را به مصرف مستمندان بنى هاشم، شوهر دادن دختران، داماد كردن پسران آنان و مصرفهاى دیگر مىرسانید.سپس آن را به دخترش فاطمه داد .
اكنون ابوبکر بدون دلیل و برای غصب فدک حکم کرده كه پیغمبر بعنوان رئیس مسلمانان در آن مال تصرف مىكرده است نه بعنوان مالك.
پس حالا هم، حق تصرف در آن با حاكم است نه با دختر پیغمبر.
حضرت فاطمه جلوی این گمراهی آشکار ایستاد، چون می دید که دارند به راحتی احکام الهی را تغییر می دهند. دارند بر اساس سلیقه خود، دین اسلام را تغییر می دهند.
ما مىدانیم در طول دویست سال پس از این واقعه فدك چند بار دست به دست گشته است. عثمان آن را به مروان بن حكم داد. اگر فقط باید در اختیار خلیفه باشد چرا توسط عثمان به مروان داده شده است و همچنین تا پایان حكومت امویان این مزرعه در دست آنان بود.
اگر فاطمه (ع) نزد ابوبکر رفت و از او حق خود را مطالبه كرده از آن جهت نبود كه دنبال ثروت باشد. بلکه می خواست نتیجه این فتنه و کودتای آن ها را برای مردم بر ملا کند، می خواست به آن ها یادآوری کند که دوری از اهل بیت چه زیان هایی در دنیا و آخرت برای آن ها به ارمغان خواهد آورد. حضرت فاطمه می دانست كه این اجتهاد مقابل نص قرآن ،نخستین و آخرین اجتهاد نیست. آن ها جانشینی پیامبر را که یک دستور الهی بود، کنار گذاشته بودند. با جعل حدیثی مخالف آیات قرآن، فدک را غصب کرده بودند. پس به هیچ قانون و حکمی پایبند نیستند و هر طور بخواهند دین را تغییر خواهند داد.
آن ها هم گفتند اگر فدک را به فاطمه پس بدهیم، پس ناچاریم سخنان دیگر او را نیز که در مورد غصب خلافت بود بپذیریم.
ابن ابى الحدید معتزلى نكتهاى طنزآمیز مىنویسد:
از على بن فارقى مدرس مدرسه غربى بغداد پرسیدم:
فاطمه راست مىگفت؟
گفت:بله
اگر راست مىگفت چرا فدك را به او برنگرداندند؟
او با لبخندى پاسخ داد:
اگر آنروز فدك را به او مىداد فردا خلافت شوهر خود را ادعا مىكرد و او هم نمىتوانست سخن وى را نپذیرد.چون قبول كرده بود كه دختر پیغمبر هر چه مىگوید راست است.
بله چون دختر پیغمبر دانست كه خلیفه از راى و اجتهاد خود نمى گذرد و آنرا بر سنت جارى مقدم مى داردمصمم شد كه شكایت خود را در مجمع عمومى مسلمانان مطرح كند.
در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام مسجد تنها مركز دادخواهى بود.هر كس از صاحب قدرتى شكایتى داشت هر كس حقى را از دست داده بودهر كس از حاكم یا زمامدار رفتارى دور از سنت پیغمبر مى دید شكوه خود را بر مسلمانان عرضه مى كردو آنان مكلف بودند تا آنجا كه مىتوانند او را یارى كنند و حق او را بستانند.از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شكسته بودند و احکام الهی را زیر پا گذاشته بودند. او مى دید نزدیك است حكومت در اسلام رنگ نژاد و قبیله را به خود بگیرد. (كارى كه سى سال بعد صورت گرفت) مهاجران كه از تیره قریش اند انصار را از صحنه سیاست بیرون راندند.انصار كه خود یاوران پیغمبر بودندپس از وى خواهان زمامدارى گشتند.قریش در دوره پیش از اسلام خود را عنصرى ممتاز مىدانست و امتیازاتى براى خویش پدید آورد.با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفت.اكنون این مردم بار دیگر گردن افراشته اند و ریاست مسلمانان را حق خود مىدانند آنهم نه بر اساس امتیازات معنوى چون علم تقوى و عدالت بلكه تنها بدین جهت كه از قریش اند.
دختر پیغمبر وظیفه خود می دید که در برابر این ظلم ها و نابودی اسلام واقعی، قیام کند و به همین دلیل بود كه خود را براى طرح شكایت در مجمع عمومى آماده ساخت.در حالیكه جمعى از زنان خویشاوندش دور او را گرفته بودند، روانه مسجد شد.
می گویند که در حال رفتن به مسجد، راه رفتنش مثل راه رفتن پدرش پیامبر بود.
ابو بكر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود.میان فاطمه (ع) و حاضران چادرى آویختند.دختر پیغمبر نخست نالهاى كرد كه مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند سپس لحظه ای آرام گرفت تا مردم آرام گرفتند و خروشها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز كرد:
...................................
حمد و سپاس خدای را برآنچه ارزانی داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهای فراوانی که خلق فرمود و عطایای گستردهای که اعطا کرد، و منّتهای بیشماری که ارزانی داشت، نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگزاری آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگی آنها مردم را به سپاسگزاری خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.
و گواهی میدهم که معبودی جز خداوند نیست و شریکی ندارد، که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندی که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز هستند.
موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهای موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبی تبعیت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیتش پدید آورد، بیآنکه در ساختن آنها نیازی داشته و در تصویرگری آنها فائدهای برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهی بر طاعتش، واظهار قدرت خود، و شناسائی راه عبودیت و گرامیداشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را به سوی بهشتش رهنمون گردد.
و گواهی میدهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبری بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکیها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستی قرار داشتند، او را برانگیخت به خاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان و شناسائی کاملش به وقوع مقدّرات.
او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعیاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهای مختلفی قرار داشته، و در پیشگاه آتشهای افروخته معتکف و بتهای تراشیده شده را پرستنده، و خداوندی که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خدای بزرگ به وسیله پدرم محمد صلی الله علیه و آله تاریکیهای آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهی رهانید، و بینایشان کرده، و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامی که خداوند او را به سوی خود فراخواند، فراخواندنی از روی مهربانی و آزادی و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیدهاش باد، و سلام و رحمت و برکات الهی براو باد.
آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی او، و حاملان دین و وحی او، و امینهای خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او به سوی امّت هایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانی است که از پیشاپیش به سوی تو فرستاده، و باقیماندهای است که برای شما باقی گذارده است:
آن کتاب گویای الهی و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهای آن روشن، اسرار باطنی آن آشکار، ظواهر آن جلوهگر است، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیت از او خشنودی الهی را باعث میگردد، و شنیدن آن راه نجات است. به وسیله آن میتوان به حجّتهای نورانی الهی، و واجباتی که تفسیر شده، و محرّماتی که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهای جلوهگرش و برهانهای کافیاش و فضائل پسندیدهاش، و رخصتهای بخشیده شدهاش و قوانین واجبش دست یافت.
پس خدای بزرگ ایمان را برای پاک کردن شما از شرک، و نماز را برای پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را برای تزکیه نفس و افزایش روزی، و روزه را برای تثبیت اخلاص، و حج را برای استحکام دین، و عدالت ورزی را برای التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را برای نظم یافتن ملتها، و امامتمان را برای رهایی از تفرقه، و جهاد را برای عزت اسلام، و صبر را برای کمک در به دست آوردن پاداش قرار داد.
و امر به معروف را برای مصلحت جامعه، و نیکی به پدر و مادر را برای رهایی از غضب الهی، و صله ارحام را برای طولانی شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت الهی قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را برای رفع کمفروشی مقرر فرمود.
و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از زشتی، و حرمت نسبت ناروا دادن را برای عدم دوری از رحمت الهی، و ترک دزدی را برای پاکدامنی قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانهپرستی خالص شوند.
پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خدا میترسند.
آنگاه فرمود:
ای مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز میگویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست، پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسید میدانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموی من است، چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم.
رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کنارهگیری کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو به سوی پروردگارشان دعوت نمود، در حالی که بتها را نابود میساخت، و سر کینه توزان را میشکست، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گرههای کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهای شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.
و شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشته، و مانند جرعهای آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتشزنهای بودید که بلافاصله خاموش میگردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده میکردید، خوار و مطرود بودید، میترسیدید که مردمانی که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را به دست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهای عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.
هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائی از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش علی را در کام آن افکند، و او تا زمانی که سرآنان را به زمین نمیکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمیکرد، باز نمیگشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سروری از اولیاء الهی، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامتکننده نمیهراسید.
و این در هنگامهای بود که شما در آسایش زندگی میکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بهسر میبردید تا ناراحتیها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد میکردید، و به هنگام نبرد فرار مینمودید.
و آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیآمد، و شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوی دعوت او هستید، و برای فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام میدهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر چیزی که سهم شما نبود وارد شدید.
این در حالی بود که زمانی نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه میهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و بهراستی جهنم کافران را احاطه نموده است.
این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روی میآوردید، در حالی که کتاب خدا رویاروی شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولی آن را پشت سر انداختید، آیا بیرغبتی به آن را خواهانید؟ یا به غیر قرآن حکم میکنید؟ که این برای ظالمان بدل بدی است، و هرکس غیر از اسلام دینی را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیرهها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید، و برای اجابت ندای شیطان، و برای خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان میخورید، و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته و راه میرفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.
و شما اکنون گمان میبرید که برای ما ارثی نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و برای اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمیدانید؟ در حالی که برای شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند،ای پسر اَبیقُحافَةَ! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتی آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر میاندازید، آیا قرآن نمیگوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش میکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و میفرماید: «هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّی است برای پرهیزگاران».
و شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهای به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.
چه نیک داوری است خداوند، و نیکو دادخواهی است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان میبرند، و پشیمانی به شما سودی نمیرساند، و برای هر خبری قرارگاهی است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشود.
آنگاه رو به سوی انصار كرده و فرمود:
ای گروه نقباء، وای بازوان ملت،ای حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهلانگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمیفرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ میشود»، چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتی که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن میکوشیم هست، و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم میباشد.
آیا میگوئید محمد صلی الله علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتی است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بیفروغ، و آرزوها به ناامیدی گرائید، کوهها از جای فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند.
به خدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیه عظیمتر است، که همچون آن مصیبتی نبوده و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه آن نمیرسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایی که در خانههایتان، و در مجالس شبانه و روزانهتان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگی آن را میخوانید، این بلائی است که پیش از این به انبیاء و فرستادهشدگان وارد شده است، حکمی است حتمی، و قضائی است قطعی، خداوند میفرماید:
محمد پیامبری است که پیش از وی پیامبران دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمیگردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمیرساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».
ای پسران قیلَةَ - گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا میبینید و سخن مرا میشنوید، و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید، و دارای نفرات و ذخیرهاید، و دارای ابزار و قوهاید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما میرسد ولی جواب نمیدهید، و ناله فریادخواهیام را شنیده ولی به فریادم نمیرسید، درحالیکه به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف میباشید، و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده، و منتخبانی که برای ما اهل بیت برگزیده شدید!
با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بودیم و شما فرمانبردار، تا آسیای اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعرههای شرکآمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکاری خود را مخفی گرداندید، و بعد از پیشقدمی عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.
وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارید در حالی که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.
آگاه باشید میبینم که به تن آسایی جاودانه دل داده، و کسی را که سزاوار زمامداری بود را دور ساختهاید، با راحتطلبی خلوت کرده، و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندید، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خدای بزرگ از همگان بینیاز و ستوده است.
آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستی پدید آمده در اخلاق شما، و بیوفائی و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لی اینها جوشش دلِ اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پای آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مییابد متصل است.
آنچه میکنید در برابر چشم بینای خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودی میدانند که به کدام بازگشتگاهی بازخواهند گشت، و من دختر کسی هستم که شما را از عذاب دردناک الهی که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را میکنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر میبریم.
...................................
به پایان این قسمت رسیدیم و باهم فرازهایی از خطبه ارزشمند فدکیه رو گوش دادیم. اگر دوست داشتید می تونید متن کامل این خطبه رو مطالعه کنید. ما باید هر چه بهتر و بیشتر در محتوای این خطبه تفکر و تامل کنیم و در انتشار مفاهیم و محتوای غنی اون تلاش کنیم.
مجددا شهادت مظلومانه صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها رو تسلیت عرض می کنم و شما رو تا چهارشنبه هفته بعد به خدا می سپارم.
خدانگهدار.