مردی که زن شد!

هفته چهل ونهم

مردی که زن شد!

09:18

متن داستان


همه ما.. فارغ از اینکه پیرو کدام یک از ادیان آسمانی باشیم.. با یک مسأله آشناییم.. و آن اینکه معتقدیم پیامبران الهی.. همواره معجزاتی را از خودشان ظاهر می ساخته اند.. 
معجزات شاید اهداف مختلفی داشت.. گاه برای هدایت گمراهان بود.. و گاه برای محکم تر شدن ایمان مؤمنان.. 
و می توان گفت معجزه.. محکم ترین دلیل برای حقانیت گفته های شخصی است که اظهار معجزه کرده است.. 
اگر موسی برای فرعون اظهار معجزه نمی کرد از کجا می توانست اثبات کند که او از ناحیه خدای متعال مبعوث شده و پیغامی آورده است؟
و عیسی اگر مرده ها را زنده نمی کرد و آن معجزات را از خود بروز نمی داد وجهی برای پذیرش سخنان او به مثابه یک پیامبر وجود نداشت 
معجزه.. قاطع ترین دلیل برای حقانیت است.. 

با هم.. یکی از معجزات امام حسن علیه السلام را مرور کنیم.. تا ايمان ما.. راسخ تر از گذشته و شناخت ما از مقام امامت بیش از پیش گردد.. 

«۲»- یج، [الخرائج و الجرائح] رُوِیَ: أَنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ قَالَ لِمُعَاوِیَةَ إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ رَجُلٌ عَیِیٌ [حيي] وَ إِنَّهُ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ رَمَقُوهُ بِأَبْصَارِهِمْ خَجِلَ وَ انْقَطَعَ لَوْ أَذِنْتَ لَهُ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ صَعِدْتَ الْمِنْبَرَ وَ وَعَظْتَنَا

قطب راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح خویش آورده که:

روایت کرده اند روزی عمرو بن عاص به معاویه گفت:

 همانا حسن بن علی، مردی است بسيار با حیا و خجالتی. اگر بالای منبر برود، مردم به او خیره می‌شوند و او هم در این حالت دچار خجالت خواهد شد و  سخنش را قطع می‌کند و ناتمام می‌گذارد.. ای کاش اجازه این امر را به او بدهی.. [تا چنین اتفاقی بیافتد و مردم او را عاجز بیابند و از قدر و منزلت او کاسته شود]

 پس معاویه به امام حسن علیه السلام گفت: ای ابا محمد! اگر بالای منبر بروی و ما را موعظه کنی، بهره مند می‌شویم

فَقَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ- فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ نَبِیِّ اللَّهِ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِیرِ أَنَا ابْنُ الْبَشِیرِ النَّذِیرِ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ أَنَا ابْنُ مَنْ بُعِثَ إِلَی الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَنَا ابْنُ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْفَضَائِلِ أَنَا ابْنُ صَاحِبِ الْمُعْجِزَاتِ وَ الدَّلَائِلِ أَنَا ابْنُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَا الْمَدْفُوعُ عَنْ حَقِّی أَنَا وَاحِدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَنَا ابْنُ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنًی أَنَا ابْنُ الْمَشْعَرِ وَ عَرَفَاتٍ

امام حسن علیه السلام برخاستند و حمد و ثنای خداوند را به جا آورده و سپس فرمودند: کسی که مرا می‌شناسد که خب شناخته و کسی که مرا نمی شناسد، پس [به او می گویم که] من حسن فرزند علی، پسر سیّده و سرور زنان جهان، فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم..
 من پسر فرستاده خدا هستم. 
من پسر پیامبر خدا هستم
من پسر چراغی روشنایی بخش هستم.
من پسر آن بشارت دهنده و بیم دهنده هستم
من پسر کسی هستم که برای رحمت بر عالمیان مبعوث شد
من پسر کسی هستم که به سوی جن و انس مبعوث شده است. 
من 
پسر بهترین آفریده خدا پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم.
 من پسر کسی هستم که صاحب فضیلت‌های بسيار است.
 من پسر کسی هستم که دارای معجزه‌ها و برهان‌های فراوان است. 
من پسر امیرمؤمنان هستم. 
من کسی هستم که حق مرا از من گرفته اند. 
من یکی از همان دو آقای جوانان اهل بهشت هستم.
 من پسر رکن و مقام هستم. 
من پسر مکه و منی هستم. 
من پسر مشعر و عرفات هستم. 

 فَاغْتَاظَ مُعَاوِیَةُ وَ قَالَ خُذْ فِی نَعْتِ الرُّطَبِ وَ دَعْ ذَا فَقَالَ الرِّیحُ تَنْفُخُهُ وَ الْحَرُّ یُنْضِجُهُ وَ بَرْدُ اللَّیْلِ یُطَیِّبُهُ ثُمَّ عَادَ فَقَالَ أَنَا ابْنُ الشَّفِیعِ الْمُطَاعِ أَنَا ابْنُ مَنْ قَاتَلَ مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ أَنَا ابْنُ مَنْ خَضَعَتْ لَهُ قُرَیْشٌ
 أَنَا ابْنُ إِمَامِ الْخَلْقِ وَ ابْنُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

در این هنگام، معاویه خشمگین شد و گفت: درباره خرمای رسیده چیزی بگو و این حرف‌ها را رها کن.
 امام حسن علیه السلام فرمود: باد، باعث برآمدگی آن و گرما باعث رسیدنش و سرمای شب باعث خوشمزگی آن می‌شود. 

سپس به سخنان آغازین خود بازگشت و فرمود: 
من پسر کسی هستم که شفاعت او پذیرفته است. 
من پسر کسی هستم که فرشتگان به همراه او جنگیدند.
 من پسر کسی هستم که قریش به فرمان او گردن نهادند.
 من پسر امام خلائق و پسر محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم. 

فَخَشِیَ مُعَاوِیَةُ أَنْ یَفْتَتِنَ بِهِ النَّاسُ فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ انْزِلْ فَقَدْ کَفَی مَا جَرَی فَنَزَلَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ ظَنَنْتُ أَنْ سَتَکُونُ خَلِیفَةً وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام إِنَّمَا الْخَلِیفَةُ مَنْ سَارَ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَ الْخَلِیفَةُ مَنْ سَارَ بِالْجَوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَّةَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْیَا أَباً وَ أُمّاً مَلِکَ مُلْکاً مُتِّعَ بِهِ قَلِیلًا ثُمَّ تَنْقَطِعُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَی تَبِعَتُهُ 

معاویه، که در آن حال ترسیده بود مردم شیفته او شوند و شورش کنند، گفت: ای ابامحمد! از منبر پایین بیا. آنچه گفتی کافی است.

 امام حسن علیه السلام از منبر پایین آمد. 

معاویه به ایشان گفت: گمان کردی که به زودی خلیفه می‌شوی. آخر تو را چه به خلیفه شدن؟ 

امام حسن علیه السلام فرمود: 
همانا خلیفه کسی است که به کتاب خدا و سنت خدا عمل کند. اما آن کسی که جور و ستم ورزیده، سنت را رها کرده، دنیا را پدر و مادر خود قرار داده و مالک مُلکی شده است که اندکی از آن بهره می‌برد و سپس لذّتش تمام می‌شود و عاقبت شومش برای او می‌ماند، که خلیفه نیست. 

وَ حَضَرَ الْمَحْفِلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ وَ کَانَ شَابّاً فَأَغْلَظَ لِلْحَسَنِ کَلَامَهُ وَ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِی السَّبِّ وَ الشَّتْمِ لَهُ وَ لِأَبِیهِ فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام اللَّهُمَّ غَیِّرْ مَا بِهِ مِنَ النِّعْمَةِ وَ اجْعَلْهُ أُنْثَی لِیُعْتَبَرَ بِهِ
 
مردی از بنی امیه که جوان هم بود در مجلس حاضر بود، [از سخنان امام حسن علیه السلام خشمگین 
شد] با امام حسن علیه السلام درشتی کرد و به آن حضرت و پدرشان _امیر المؤمنین علیه السّلام_ بسیار دشنام داد و ناسزا گفت.
 امام حسن علیه السلام او را نفرین کرد و فرمود: خدایا، نعمتی را که از آن برخوردار است، بازگیر و او را به زن مبدّل کن تا مایه عبرت شود


فَنَظَرَ الْأُمَوِیُّ فِی نَفْسِهِ وَ قَدْ صَارَ امْرَأَةً قَدْ بَدَّلَ اللَّهُ لَهُ فَرْجَهُ بِفَرْجِ النِّسَاءِ وَ سَقَطَتْ لِحْیَتُهُ فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام اعْزُبِی مَا لَکِ وَ مَحْفِلَ الرِّجَالِ فَإِنَّکِ امْرَأَةٌ ثُمَّ إِنَّ الْحَسَنَ علیه السلام سَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ نَفَضَ ثَوْبَهُ وَ نَهَضَ لِیَخْرُجَ فَقَالَ ابْنُ الْعَاصِ اجْلِسْ فَإِنِّی أَسْأَلُکَ مَسَائِلَ قَالَ علیه السلام سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ

پس آن جوان اموی به خودش نگریست. با شگفتی دید که [ تغییر جنسیّت داده و] خداوند آلت جنسی او را به آلتی زنانه مبدل ساخته و موهای صورتش نیز ریخته است. [و کاملا به یک زن تبدیل شده است]
پس امام حسن علیه السلام فرمود: ای زن، دور شو. تو را با مجلس مردان چه کار؟! زیرا تو یک زن هستی. 

سپس امام حسن علیه السلام مدتی سکوت نمود. بعد ایشان لباسش را تکاند و از جا برخاست تا برود که عمرو عاص گفت: بنشین، من چند پرسش دارم و می‌خواهم از مسائلی چند از تو سوال کنم
 امام حسن علیه السلام فرمود: از هر آنچه که به نظرت رسیده بپرس!

 قَالَ عَمْرٌو أَخْبِرْنِی عَنِ الْکَرَمِ وَ النَّجْدَةِ وَ الْمُرُوءَةِ فَقَالَ علیه السلام أَمَّا الْکَرَمُ فَالتَّبَرُّعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ وَ أَمَّا النَّجْدَةُ فَالذَّبُّ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ الصَّبْرُ فِی الْمَوَاطِنِ عِنْدَ الْمَکَارِهِ وَ أَمَّا الْمُرُوءَةُ فَحِفْظُ الرَّجُلِ دِینَهُ وَ إِحْرَازُهُ نَفْسَهُ مِنَ الدَّنَسِ وَ قِیَامُهُ بِأَدَاءِ الْحُقُوقِ وَ إِفْشَاءُ السَّلَامِ
 
عمرو عاص گفت: به من بگو که کَرَم [و بخشش] و دستگیری کردن و مروت و جوانمردی چیست؟ 

امام حسن علیه السلام فرمود: 
کَرَم [و بخشش] همان اعطای داوطلبانه خیرات و کمک کردن به بیچارگان است قبل از این که درخواست کنند 
و دستگیری کردن، همان دفاع کردن از محارم و صبر کردن در هنگام سختی هاست. 
و مروت و جوانمردی، همان است که مرد دینش را حفظ کند، خودش را از آلودگی باز دارد و حقوقی را که بر عهده دارد، ادا کند و سلام کردن را آشکار سازد.

فَخَرَجَ فَعَذَلَ مُعَاوِیَةُ عَمْراً فَقَالَ أَفْسَدْتَ أَهْلَ الشَّامِ فَقَالَ عَمْرٌو إِلَیْکَ عَنِّی إِنَّ أَهْلَ الشَّامِ لَمْ یُحِبُّوکَ مَحَبَّةَ إِیمَانٍ وَ دِینٍ إِنَّمَا أَحَبُّوکَ لِلدُّنْیَا یَنَالُونَهَا مِنْکَ وَ السَّیْفُ وَ الْمَالُ بِیَدِکَ فَمَا یُغْنِی عَنِ الْحَسَنِ کَلَامُهُ ثُمَّ شَاعَ أَمْرُ الشَّابِّ الْأُمَوِیِّ وَ أَتَتْ زَوْجَتُهُ إِلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَجَعَلَتْ تَبْکِی وَ تَتَضَرَّعُ فرقا [فَرَقَ] لَهُ وَ دَعَا فَجَعَلَهُ اللَّهُ کَمَا کَانَ
.
پس از آن، امام حسن علیه السلام از مجلس خارج شد. پس از مدتی، معاویه در این باره، عمرو بن عاص را سرزنش کرد و گفت: [با این پیشنهاد کذاییت] مردم شام را تباه کردی! [و دلشان را از ما دور کردی!]
عمرو عاص گفت: از من دور شو! اصلا مردم شام، تو را برای ایمان و دین دوست ندارند، بلکه تو را به جهت این که به دنیا دست یابند، دوست دارند و شمشیر و مال هم که در دست توست. پس سخنان حسن نفعی به حالش نخواهد داشت [پس بیخود نگران نشو!]. .

پس داستان آن جوان اُموی [که تبدیل به زن شده بود] در میان مردم پیچید. ازاین رو، زن آن جوان اموی
نزد امام حسن علیه السلام آمد و برای برطرف شدن مشکل شوهرش گریه و زاری کرد. امام حسن علیه السلام دلش به حال او سوخت و دعا کردند و خداوند آن جوان اموی را به حالت اولش برگرداند. 


آری.. امام بر هر کاری که از او خواسته شود تواناست.. و از هیچ کاری عاجز نیست.. و بر هر چیزی که از او پرسیده شود داناست.. 
حتی اگر قدرت آن کار فقط منحصر در خدای متعال باشد.. باز با دعای امام آن کار محقق می شود.. و این فرق امام با غیر امام است.. 

و من.. حرف او را می پذیرم.. چون او معجزه دارد.‌ و دیگری نه.. 
مهم نیست.. که قرن ها پیش این معجزه اتفاق افتاده یا نه.. 
زیرا به قدری از اخبار و روایات برای ما رسیده که نمی توان آنها را انکار کرد.. و امکان تبانی همه آن افراد منتفی است.. 
معلومات فعلی ما نیز حاصل اعتماد ما به همین اخبار است.. 

مثلا بسیاری از ما.. در این زمان.. شاید به کشور چین نرفته باشیم.. اما.. شاید افرادی را دیده ایم که به چین سفر کرده اند.. داستان هایی را می شنویم که مربوط به چین است.. و روزانه‌ تصاویری را برای ما نشان می‌دهند که به ما می‌گویند اینها تصاویر فلان منطقه در چین است.. با اینکه عقلا ممکن است تصاویر شهر یا کشور دیگری بوده باشند.. اما.. ما به گفته های کسانی که آن تصاویر را به ما می رسانند اعتماد میکنیم.. و یقین داریم که کشوری به نام چین بوده و هست.. چون احتمال اینکه این همه شخص در زمان های مختلف با هم تبانی کرده باشند را نمی دهیم.. 

با هم.. ابعاد باريک داستان ها را.. با دقت بیشتری پی بگیریم.. 

هیچ چیزی مثل قصه، در عمق وجود آدم اثر نمی‌کنه، فاطیماکست هر هفته در کنار ماهنامه ها و احادیث، یک قصه جدید برای شما منتشر می‌کنه. اگر می خواید، پادکست ها هرهفته به دستتون برسه، عضو یکی از شبکه های اجتماعی ما بشید.