هفته پنجم
خیر کثیر | داستان ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
11:22
متن داستان
به نام خدا
به نام آن خدایی که به ملائکه اش گفت: ای فرشتگان من و ای ساکنین آسمانهای من. به راستی من خلق نکردم آسمان را و نه زمین گسترده را و نه ماه تابان و نه خورشید درخشان و نه فلک چرخان را و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر به خاطر دوستی با این پنج نفر. همین کسانی که در زیر کساء (عبا) قرار دارند.
جبرئیل امین پرسید: پروردگارا چه کسانی در زیر عبا هستند؟
خداوند در جواب جبرئیل فرمود:
هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها
آن ها، فاطمه، پدر فاطمه، همسر فاطمه و فرزندان فاطمه هستند.
گویا علت همه خلقت فاطمه است، گویا همه ما مهمان فاطمه هستیم . باید همه مثل پروانه دور فاطمه بچرخیم. باید جوری زندگی کنیم که از شفاعت فاطمه محروم نشیم، که سعادت ابدی همراه ما باشه.
ایام ولادت با سعادت فاطمه زهرا، صدیقه کبری، ام ابیها رو خدمت همه شما تبریک میگم و دعوت می کنم قصه این هفته رو گوش کنید.
خیر کثیر
پنج سال از بعثت گذشته بود، حضرت محمد و حضرت خدیجه فرزندی نداشتند. چون در این مدت پنج سال فرزندان آن ها یا در شکم مادر سقط می شدند و یا در نوزادی فوت می کردند. قاسم پسر پیامبر که در روز ارتحالش خورشید گرفت و مردم تصور کردند که به خاطر مرگ فرزند پیامبر است فقط دو سال داشت.
به همین دلیل کفار و دشمنان پیامبر او را مسخره می کردند و ابتر می خواندند.
پیامبر ماموریت جدیدی پیدا کرده بود. او باید در شب به آسمان ها می رفتند. در شب اسراء. بله پیامبر عروج کرد به آسمان ها و عرش. به جایی که انوار خمسه، قبل از خلقت آسمان ها، زمین، بهشت، جهنم و لوح و قلم، خلق شده بودند و حول عرش خدا در گردش بودند. همان انواری که خدا برای محبت به آن ها همه چیز را خلق کرده بود. خدا می خواست به پیامبر خیر کثیر بدهد، خیر کثیری که بهترین جواب در برابر دشمنان ابتر پیامبر است. فرزند مبارکی که پیامبر یا بوییدن او بوی بهشت را استشمام می کرد.
امروز می خواهیم از زبان امام صادق داستان ولادت این فرزند مبارک را بشنویم:
از امام صادق پرسیدند ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها چگونه بوده است؟
امام فرمود:
هنگامى كه رسول خدا با خديجه سلام الله علیها ازدواج كرد، زنان مكه از خديجه دوری کردند و پیش او نمىرفتند،به او سلام نمىكردند،و به هيچ زنى اجازه نمىدادند كه با او معاشرت و ارتباطی داشته باشد.اين برخورد زنان سبب ناراحتى و اندوه خديجه شد،البته غم و اندوه او بيشتر براى پيامبر اسلام بود كه مبادا آسيبى به او برسد.
وقتى خديجه حامله شد، فاطمه در شکم مادر همدم او بود و با مادرش سخن مىگفت، و به او صبر و آرامش میداد، خديجه اين موضوع را از رسول خدا مخفى می کرد تا اينكه يك روز پيامبر نزد خديجه آمد و شنيد كه او با كسى سخن مىگويد.
پیامبر به خدیجه گفت: اى خديجه! با چه كسى سخن مىگويى؟
خديجه گفت: با اين بچهاى كه در شکم دارم، او با من سخن مىگويد و مونس ساعات تنهايى من است.
رسول خدا فرمود: اى خديجه! جبرئيل مرا بشارت داده كه او دختر است،و گفته كه او منشأ نسلى پاك و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى مقدّر نموده كه نسل من از طريق او برقرار و پايدار بماند،و مقرّر فرموده كه فرزندان او پس از انقطاع وحى، امام و خليفۀ خدا در زمين باشند.
خديجه دائما در همين حال بود و (با فرزندش فاطمه سخن می گفت) تا اينكه هنگام وضع حمل او فرا رسيد، (خدیجه که تنها بود) كسى را نزد زنان قريش و بنى هاشم فرستاد كه بياييد و من را در امر تولّد فرزند کمک کنید.
آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را در باره ازدواج با محمّد ناديده گرفتى و با آن مرد فقير و يتيم ابوطالب ازدواج كردى، پس ما نزد تو نخواهيم آمد و تو را در اين امر يارى نخواهيم کرد.
خديجه از شنيدن اين جواب غمگين شد؛ در همان حال چهار زن گندمگون و بلند بالا كه خديجه فكر مىكرد از زنان بنى هاشم هستند نزد او حاضر شدند، هنگامى كه خديجه آنها را ديد اظهار درد و ناراحتى كرد، يكى از آنان گفت:
اى خديجه! نگران نباش،زيرا ما فرستادۀ خداييم تا تو را در امر زايمان كمك كنيم، ما خواهران تو هستيم، من ساره هستم،و اين بانو آسيه دختر مزاحم است كه در بهشت دوست و همراه تو خواهد بود،و اين مريم دختر عمران،و آن ديگرى كُلْثُوم خواهر موسى بن عمران است،پس يكى از آنان در سمت راست خديجه،و يكى در طرف چپ وى، و ديگرى در مقابل او و چهارمى ايشان در پشت سر او نشستند، و بدين ترتيب خديجه، حضرت فاطمه عليها السّلام را در حالى كه پاك و پاكيزه بود،به دنيا آورد.
هنگامى كه آن حضرت متولّد شد نورى از او ساطع گرديد و داخل خانههاى مكّه شد به طورى كه در شرق و غرب اين شهر خانهاى باقى نبود مگر آنكه نور در آن داخل شده بود،آنگاه ده تن از حور العين در حالى كه به دست هر كدامشان ظرف هایی از بهشت كه پر از آب كوثر بود داخل اتاق شدند،آن بانويى كه در پیش روی خديجه قرار گرفته بود آن ظرفها را از دست ايشان گرفت و فاطمه را با آب كوثر شستشو داد، سپس دو پارچه سفيدتر از شير و خوشبوتر از مشك و عنبر درآورد و او را در يكى از آنها پيچيد و با ديگرى سر و رويش را بست و و بعد از آن از او خواست كه سخن بگويد، پس فاطمه شروع به صحبت کرد و فرمود:
شهادت مىدهم كه معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد، و شهادت مىدهم كه پدرم رسول خدا و برترين پيامبران است و همسرم على برترين اوصيا و فرزندانم برترين بازماندگان و سرور نسل ها هستند، و پس از اين گفتار به آن بانوان سلام كرد و هر يك را به نامشان خطاب كرد، پس آنان خندان و شادمان شدند و تولّد او را به يك ديگر تبريك گفتند و اهل آسمان نيز ولادت او را به يك ديگر تبريك مىگفتند، و به واسطۀ تولّد فاطمه در آسمان نيز نور خيرهكنندهاى ظاهر گرديد كه ملائكه پيش از آن نظير آن را نديده بودند.
پس آن زنان به خديجه گفتند: اين مولود پاك و مبارك را بگير كه در خود او و نسل او بركت قرار داده شده، خديجه در حالى كه خوشحال و مسرور بود فاطمه را در آغوش گرفت و به او شیر داد.
حضرت فاطمه از رشد فوق العادهاى برخوردار بود به طورى كه در هر روز به اندازۀ يك ماه،و در هر ماه به اندازه يك سال رشد مىكرد.
و خداوند با ولادت حضرت فاطمه و در جواب کفاری که پیامبر را برای نداشتن فرزند, مسخره میکردند سوره کوثر را نازل کرد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ﴿١﴾ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ ﴿٣﴾
ما به تو خیر کثیر عطا کردیم! (۱)
پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! (۲)
(و بدان) دشمن تو قطعاً ابتر و نسل بریده است! (۳)
...
به پایان این قسمت رسیدیم. ان شالله از این داستان هم لذت برده باشید. ما هر چهارشنبه با یک داستان جدید در خدمت شما هستیم. لطفا وارد سایت FatimaCast.com بشین، در یکی از کانال های ما در کست باکس، اپل پادکست، گوگل پادکست، سوند کلود، اسپاتیفای و یا یوتیوب، اینستاگرام، تلگرام، ایتا و آپارات ثبت نام کنید تا هیچ داستانی رو از دست ندین.
تا هفته دیگه و یک داستان دیگه خدا نگهدار.