حق جو باشیم

هفته پنجاه ودوم

حق جو باشیم

07:21

متن داستان

حق جو باشیم:

انسان.. در هر جایگاه و منصب و موقعیتی که بوده باشد.. باید حق پذیر و منصف باشد.. 
اگر چهل سال است که دارم راهی را می روم.. دلیلی ندارد که برای سال چهل و یکم نیز همان راه را ادامه بدهم.. 
تنها چیزی که باید معیار و دلیل این ادامه دادن‌ باشد حق و حقیقت است.. حتی اگر آن حق و حقیقت را اشتباه فهمیده باشم.. 
خداوند ما آدم ها را.. مکلف به این نکرده حتما باید به واقعیت برسیم.. فهم مسائل و چیزها.. درست همانطوری که در واقع چنان است.. همیشه و برای همه میسر نبوده.. و نیست.. 
فهم امروز ما از برخی از چیزها.. از فهم دوران نوجوانی ما متفاوت است.. با اینکه.. آن مسأله یا فلان چیز.. تغییر نکرده.. و بلکه این‌ فهم من از یک موضوع بوده که تفاوت کرده است.. 
خدای مهربان ما.. از ما نخواسته که در اشتباه نیفتیم.. چون این موضوع خارج از توان ماست.. 
اما.. چیزی که از ما خواسته این است که.. برای دانستن تلاش کنیم..وبه دانسته های خودمان عمل کنیم.. و هر جا که فهميديم اشتباه کردیم.. با کمال میل.. حق رو بپذيريم.. و از همان روز.. و همان ساعت.. به راه حق برگرديم.. 

داستان آمروز ما درباره این حق جویی است.. با هم به پرده های مختلف این حق جویی دقت کنیم.. تا.. ما هم.. با الهام از چنین رفتارهای منصفانه‌ای.. در بزنگاه های زندگی.. همانی را انتخاب کنیم که باید.. 
همانی را که باید.. 
بله.. یعنی حق را.. 

 [بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام -

 مجلد ۴۶، صفحه ۲۲] 
أَقُولُ قَالَ الشَّیْخُ جَعْفَرُ بْنُ نَمَاءٍ فِی کِتَابِ أَحْوَالِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِی بُجَیْرٍ عَالِمِ الْأَهْوَازِ وَ کَانَ یَقُولُ بِإِمَامَةِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ: حَجَجْتُ فَلَقِیتُ إِمَامِی وَ کُنْتُ یَوْماً عِنْدَهُ فَمَرَّ بِهِ غُلَامٌ شَابٌّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَقَامَ فَتَلَقَّاهُ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ خَاطَبَهُ بِالسِّیَادَةِ 
ابن نماء حلی که از علمای مشهور شیعه در سالهای حوالی ۶۰۰ قمری یعنی حدود ۱۲۰۰ میلادی بود در کتاب احوال المختار از اَبی بُجَیْر داستانی را نقل کرده که با هم خواهیم شنید 
ابو بجیر از علمای اهواز بود و بعدها حتی والی آنجا هم شده بود. اما در جوانی به یکی از فرقه کیسانیّه گرویده بود.. و معتقد به امامت محمد بن الحنفیه _فرزند حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام_  بوده است.  .  ..  
خلاصه که یا به اشتباه و یا احتمالا با کوتاهی در شناخت امام.‌ و پیدا کردن معصوم.. به امامت شخصی قائل شده بود که شرايط امامت را نداشت.. و خواسته یا ناخواسته در گمراهی به سر می‌برد.

این ابو بجیر قصه خود را اینطور نقل کرده است و آورده که:

 روزی از روزها در سفر حج، امامم (یعنی محمد بن حنفیّه) را ملاقات کردم. 
یکی از روزها که نزد ایشان بودم.. یک پسر جوانی به او رسید و سلام کرد. 

محمد بن حنفیّه به پای او بلند شد و به پیشواز آن جوان رفت و پیشانی اش را بوسید و بسیار به او احترام گزارد [و از هیچ امری در بزرگداشت و حرمت نهادن به آن جوان فروگذاری نکرد]

وَ مَضَی الْغُلَامُ وَ عَادَ مُحَمَّدٌ إِلَی مَکَانِهِ- فَقُلْتُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَایَ فَقَالَ وَ کَیْفَ ذَاکَ قُلْتُ لِأَنَّا نَعْتَقِدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةُ تَقُومُ تَتَلَقَّی هَذَا الْغُلَامَ وَ تَقُولُ لَهُ یَا سَیِّدِی
ابو بجیر که خیلی از دیدن این صحنه جا خورده بود می گوید:

آن پسر جوان رفت و محمد بن حنفیه به سر جای خودش برگشت [و نشست]. برگشتم به او گفتم:  .
رنج و زحمتم را به حساب خدا می‌گذارم!
 محمد بن حنفية گفت: برای چه؟ [چرا چنین میگویی]
گفتم: برای این که ما معتقدیم، تو امامی هستی که پیروی اش واجب است، حال آن که بر می‌خیزی و به پیشواز این پسر می‌روی و این گونه به او احترام می‌کنی!

 فَقَالَ نَعَمْ هُوَ وَ اللَّهِ إِمَامِی
محمد بن حنفیه برگشت و به من گفت: بله! به خدا قسم که او امام من است!

 فَقُلْتُ وَ مَنْ هَذَا 
گفتم: مگر او کیست؟

قَالَ عَلِیٌّ ابْنُ أَخِیَ الْحُسَیْنِ علیه السلام 
محمد بن حنفیه گفت: او پسر برادرم حسین علیه السلام است.

اعْلَمْ أَنِّی نَازَعْتُهُ الْإِمَامَةَ وَ نَازَعَنِی فَقَالَ لِی أَ تَرْضَی بِالْحَجَرِ الْأَسْوَدِ حَکَماً بَیْنِی وَ بَیْنَکَ 
بدان که [پیشتر] من و او در مورد امامت منازعه ای داشتیم. او به من فرمود: آیا راضی می شوی که حجر الأسود بین من تو داور باشد [و قضیه بین ما را فیصله بدهد؟]

فَقُلْتُ وَ کَیْفَ نَحْتَکِمُ إِلَی حَجَرٍ جَمَادٍ
به او گفتم: 
آخر چطور برای قضاوت و داوری به نزد یک سنگ جامد [بی جان و بی حرکت] برویم؟

 فَقَالَ إِنَّ إِمَاماً لَا یُکَلِّمُهُ الْجَمَادُ فَلَیْسَ بِإِمَامٍ
پس او [در جواب به من] گفت:
همانا آن امامی که جمادات [و موجودات بی جان] با او سخن نمی گويند اصلا امام نیست! 

 فَاسْتَحْیَیْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ قُلْتُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ
[از این حرف او] خجالت کشیدم و خلاصه گفتم که: باشد! حجر الأسود بین من و تو داور باشد!

 فَقَصَدْنَا الْحَجَرَ وَ صَلَّی وَ صَلَّیْتُ وَ تَقَدَّمَ إِلَیْهِ وَ قَالَ أَسْأَلُکَ بِالَّذِی أَوْدَعَکَ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ لِتَشْهَدَ لَهُمْ بِالْمُوَافَاةِ إِلَّا أَخْبَرْتَنَا مَنِ الْإِمَامُ مِنَّا 
به سمت حجر الأسود رفتیم [و به درخواست او من پیشتر نماز خواندم و به درگاه خدا دعا و تضرع کردم که سنگ را برای من به سخن در بیاورد اما هیچ جوابی نیامد و سنگ همچنان ساکت باقی مانده بود]
اما او نماز به جای آورد و به سمت حجر الأسود پیش رفت و گفت:
به حق آن خدایی که میثاق ها و پیمان های بندگان را در تو قرار داده تا تو به وفای آنها شهادت بدهی از تو می‌خواهم که به ما بگویی کدام یک از ما امام هستیم.

فَنَطَقَ وَ اللَّهِ الْحَجَرُ وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ سَلِّمِ الْأَمْرَ إِلَی ابْنِ أَخِیکَ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْکَ وَ هُوَ إِمَامُکَ وَ تَحَلْحَلَ [۲] حَتَّی ظَنَنْتُهُ یَسْقُطُ فَأَذْعَنْتُ بِإِمَامَتِهِ وَ دِنْتُ لَهُ بِفَرْضِ طَاعَتِهِ قَالَ أَبُو بُجَیْرٍ فَانْصَرَفْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قَدْ دِنْتُ بِإِمَامَةِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام وَ تَرَکْتُ 
الْقَوْلَ بِالْکَیْسَانِیَّةِ 
پس به خدا قسم که آن سنگ به سخن در آمد و گفت: ای محمّد، به امامت پسر برادرت راضی باش! زیرا که او از تو سزاوارتر به آن است و او امام توست! و آن سنگ چنان داشت تکان می‌خورد که فکر کردم دارد از جایش می‌افتد!
[خلاصه وقتی این را شنیدم] به امامت او اعتراف کردم و آن را پذیرفتم. 

این ابوبجیر گفت: پس از حج برگشتم؛ در حالی که به امامت علی بن الحسین علیهما السلام ایمان آوردم و از اعتقاد به فرقه کیسانیّه دست برداشتم.. 

بله.. امامی که سنگ با او سخن نمی گوید اصلا امام نیست.. 
باید امام را اینگونه شناخت.. 
باید انصاف داشت.. و در هر جايگاه و هر پست و مقامی.. وقتی حق را فهميديم..  باید آن را بپذيريم.. 
درست مثل همه حق جویان تاریخ.. 
حق جو باشیم

----------
[۲]: ۲. تحلحل عن مکانه زال. 

هیچ چیزی مثل قصه، در عمق وجود آدم اثر نمی‌کنه، فاطیماکست هر هفته در کنار ماهنامه ها و احادیث، یک قصه جدید برای شما منتشر می‌کنه. اگر می خواید، پادکست ها هرهفته به دستتون برسه، عضو یکی از شبکه های اجتماعی ما بشید.