فقط از او بخواه

هفته پنجاه و هفتم

فقط از او بخواه

07:52

متن داستان

فقط از او بخواه!

مردم.. یا بهتر بگوییم.. غافلان از مردم.. عادت دارند.. ساعت ها.. و روزها و هفته ها را.. برای برآورده ساختن نیازی که دارند یا ندارند.. پشت سر درهایی هدر بدهند.. که شاید هرگز به رویشان باز نخواهد شد.. 
ساعت ها و روزها و هفته را.. در انتظار دیدار فلان حاکم و امیر.. سپری کنند.. بی آنکه بدانند.. آیا با خفت و زاری جواب نه خواهند شنید یا با منت و خواری به مقداری که او صلاح دیده.. جوابی مثبت.. که بعدها البته به نحوی دیگر.. باید جبران مرحمت امیر کرد.. 
اما اینجا دربی هم هست.. که اغلب ما از آن غافلیم.. می دانیم.. که هست.. اما.. در بزنگاه ها.. یادمان می رود.. 
شاید.. کسی باید.. ما را.. بیدار کند.. و آدرس مستقیم این خانه را.. کف دستمان بگذارد و ما را راهی در همین خانه کند.. 
اینجا دربی هست.. که نه وقت قبلی نیاز دارد.. و نه محدودیتی برای حضور در آنجا هست... همه.. در هر ساعتی که به در این خانه برسند.. با مهربانی.. مورد پذیرش قرار خواهند گرفت.. 
خسارت ها کافی است.. 

حکایت امروز ما.. حکایت آدرس همین خانه است.. 
ابن فهد حلی _از علمای ما.. که بین سالهای 757 تا 841 هجری می زیست.. در کتاب شریف عدة الداعی [یا توشه دعاکنندگان] حکایتی را از شخصی به نام محمد بن عجلان نقل کرده که مرور آن.. برای همه ما.. لازم و بایسته است.. 
خود محمد بن عجلان نقل کرده که: 
[در برهه ای از زندگانی ام]  نداری و تنگدستی شدیدی مرا فرا گرفته بود... 
و هیچ دوستی برای خروج از این مضیقه در میان نبود... 
و دین و بدهی سنگین و طلبکاری هم داشتم که در مطالبه بدهی خود بسیار لجاجت و پافشاری می‌ورزید.. 
پس در این أثنا بخاطر آشنایی که بین من و حسن بن زید بود رو به سوی خانه او کردم.
وی در آن زمان وی أمیر مدینه بود [و به خاطر مال و منال و قدرتی که داشت فکر می کردم می تواند مسأله مرا حل کند و مرا از این اوضاع بیرون بیاورد].
[همینطوری که داشتم به سوی خانه أمیر مدینه رهسپار می شدم] در میانه راه، پسرخاله من _محمد بن عبد الله بن علی بن الحسین علیه السلام _که با هم آشنایی داشتیم_ [من را دید و به محض اینکه] این مطلب را فهمید، دست مرا گرفت و گفت:
[باور کن] اگر چنین کنی حاجت تو برآورده نشود و با درخواست تو هم [أمیر مدینه] کمکی نخواهد کرد. 
بر تو باد به [رفتن به سوی] کسی که توان این مطلب را دارد و او سخاوتمندترین سخاوتمندان است... و هر آنچه آرزو داری را از نزد او بخواه.
چرا که من از پسر عمویم جعفر بن محمد علیه السلام شنیدم که از پدرش از جدش از پدرش حسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام از پیامبر أکرم صلی الله علیه وآله روایت نمود که ایشان فرمودند:
«خداوند به برخی از أنبیای خود در بعضی از وحی خویش چنین وحی فرمود که:
"به عزت و جلالم سوگند که أمید هر أمیدواری که به شخصی جز من أمید داشته باشد را با یأس و نا أمیدی قطع می‌کنم و لباس مذلّت را در میان مردم بر تن او می‌پوشانم و از فرج و فضل خودم او را بسی دور می‌نمایم! آیا عبد من در شدائد [و سختی‌ها] به شخصی بجز من أمید دارد و حال آنکه همه شدائد [و سختی‌ها] به دست من است؟! [آیا] به جز من به کس دیگری أمی دارد و حال آنکه منم همان غنیّ جواد و مُغنی [بی نیاز کننده]؟! کلیدهای درهای بسته به دست من است و باب من برای هر کس که مرا بخواند باز است! آیا ندانستید هر آنکه را که گرفتاری‌ای إصابت کند، رفع [و کشف] آن گرفتاری را هیچ کسی جز من مالک نیست [و در اختیارش نیست]؟! پس _با آنکه من با جود و کرم خویش چیزی را که از من نخواسته بود به او عطا کردم_ چه شده او را می‌بینم که به همراه أمید خویش از من رویگردان است [و به شخص دیگری أمید دارد] و در حادثه [وگرفتاری]‌اش از شخصی جز من درخواست نموده است و حال آنکه من همان خدایی‌ام که پیش از درخواست کردن ابتدای به بخشش می‌کنم، پس آیا از من درخواست شود و من جود نورزم [و آن درخواست را اجابت نکنم؟!] هرگز [چنین نخواهد بود]!! آیا جود و کرم از آن من نیست؟! آیا دنیا و آخرت به دست من نیست؟! پس اگر أهل هفت آسمان و [هفت] زمین‌ها همگی از من درخواست نمایند و به هر کدام هم درخواست او را عطا نمایم [باز] از ملک من به اندازه بال پشه نیز کم نمی‌شود و [اصلا] چطور ملکی که من قیّم آنم کم می‌شود؟! [محال است]! پس بدا به حال کسی که مرا نافرمانی کرد و از من پروا ننمود!
پس به ایشان عرضه داشتم که:
ای پسر رسول خدا [صلی الله علیه وآله]! این حدیث را بر من إعاده فرمایید [و دوباره بگویید] پس ایشان [نیز] سه بار آن را إعاده فرمود.
 [وقتی این را شنیدم] گفتم! به خدا سوگند بعد از آن هیچ حاجتی را درخواست ننمایم!
پس طولی نکشید که خداوند رزقی از نزد خویش برایم آورد [و همه آن مشکلاتم را حل فرمود].

شاید.. راه را گم کرده ایم.. 
کدخدای فلان ده... و فرماندار فلان بخش و شهردار فلان شهر و رهبر فلان کشور را... در نظر آورده ایم.. 
اما آن خدایی که خالق همه اینهاست.. و پروردگار تمام عالمیان است را به فراموشی سپرده ایم.. 
اگر.. دری لایق کوبیدن باشد.. 
در خانه کسی است که... نیاز همه بی نیازان را... او.. به جود و کرم و لطف یا حکمت خویش.. ارزانی داشته.. 
به در این خانه برگردیم.. 
و به همراه أهل بیت.. و به نام ایشان.. که نزدیک ترین بندگان او هستند.. از او بخواهیم.. حوائج بزرگ و کوچک ما را.. همه را.. به ما عنایت کنند.. 

هیچ چیزی مثل قصه، در عمق وجود آدم اثر نمی‌کنه، فاطیماکست هر هفته در کنار ماهنامه ها و احادیث، یک قصه جدید برای شما منتشر می‌کنه. اگر می خواید، پادکست ها هرهفته به دستتون برسه، عضو یکی از شبکه های اجتماعی ما بشید.