ناشکری

هفته پنجاه و هشتم

ناشکری

07:14

متن داستان

شاید مهمترین کارکرد تاریخ... برای این است که.. از گذشته درس بگیریم.. و تجارب و معلومات پیشینیان را... در ساخت آینده ای بهتر.. به کار ببندیم.. 
نکند به سرنوشت تلخی که برخی امت ها داشته اند گرفتار شویم؟ و حال آنکه... علت حال بد آنها برای ما معلوم است.. 
حکایت امروز ما... حکایت هایی است از یک یا چند قوم.. که دارای یک ویژگی بوده اند... و به سرنوشت واحدی نیز دچار شدند.. 
و جای ترسناک تر قصه اینجاست.. که ما هم.. در روزگار خودمان.. داریم.. همان ویژگی ها را با خودمان همراه می سازیم... 
نکند.. خدای ناکرده.. ما هم.. به همان سرنوشتی گرفتار آییم.. که پیشینیان آمدند؟
نکند.. ما هم.. در همان غفلتی به سر ببریم که پیشینیان به سر بردند؟ 
با هم پرده های مختلفی از یک خطا.. و غفلت بزرگ را.. مرور کنیم.. و تلاش کنیم.. تا خود ما.. و جامعه ما.. از چنین خبطی در امان بمانند.. 

برقی که یکی از علمای سده سوم هجری است در کتاب المحاسن روایت کرده که : حضرت إمام صادق علیه السلام فرمودند:
«همانا من انگشتان خویش را می‌لیسم تا بدانجا که می‌بینیم [اگر بیشتر ادامه دهم] خادمم خواهد گفت: مولای من چه حریص است!
سپس فرمود: آیا می‌دانی چرا چنین می‌کنم؟
راوی گوید: به ایشان عرضه داشتم: نه [نمی دانم]!
پس فرمودند: 
همانا قومی بر کرانه رودخانه ثَرثار بودند که از طعام های خود چیزی شبیه به قطعات [و شمش های طلا و نقره] قرار داده بودند که با آن بچه‌هایشان را از نجاست پاک می‌کردند [و از آن آرد و خوراکی هایی که باید برای خوردن استفاده می کردند در پاک کردن نجاست بچه ها بهره می گرفتند!]
[روزی از روزها] مردی که بر عصایش تکیه داشت عبور کرد و ناگاه زنی را دید که یکی از آن قطعات [ و شمش مانند هایی که از طعام بود] را به دست گرفته و دارد پسر بچه اش را با آن از نجاست پاک می‌کند.
پیرمرد به آن زن گفت: بپرهیز از خدا این کار حلال نیست! 
آن زن در جوابش گفت: گویا داری مرا به فقر تهدید می‌کنی! آگاه باش تا وقتی که [رودخانه] "ثَرثار" جاری است من از فقر نمی‌ترسم. 

پس خداوند [رودخانه] ثَرثار را در ضعیف‌ترین حالتش جاری ساخت و برکت آسمان را نیز از آنان حبس فرمود؛ پس آن قوم به همان چیزهایی که با آن بچه‌هایشان را از نجاست پاک می‌کردند محتاج شدند و با وزن [و جیره بندی] آن را میان خودشان تقسیم کردند. 

حضرت در ادامه فرمود:  

سپس خدای عزوجل بر آنان رحم نمود و آنان را به آنچه همان وضعیت و حالی که سابقا در آن بودند بازگرداند [و همان وفور نعمت و غیره را دوباره به آنان ارزانی فرمود.»

البته جناب برقی در کتاب المحاسن خود، این حکایت را به نحو دیگری از حضرت إمام صادق علیه السلام روایت کرده و آورده که حضرت فرمودند: 

«همانا خداوند در رزق‌های قومی وسعت بخشید تا آنکه طغیان ورزیدند 
و سنگ را زمخت [و خشن] دانسته و قصدِ آردهای سفید [بسیار الک شده و نرم] را نمودند
و از آنها به شکل سنگ‌هایی [به اندازه کف دست] ساختند، پس آن را [برای استنجاء و تمیز کردن خود از نجاست] در دستشویی‌های خود قرار دادند.

بخاطر همين کارشان خداوند اینها را با قحطی عقوبت و تنبیه کرد.

[قحطی به قدری رسید که طعام و غذا.- کمیاب شد] آنان آهنگ طعام‌هایشان کردند و آن [طعام‌ها] را [برای محافظت از تلف یا سرقت و یا غایاتی از این دست] در گنجه‌ها [و صندوقچه‌ها] نهادند.

 پس خداوند آفتی را به گنجه‌ها [ و خزانه‌های] آنان فرستاد که آن [طعام‌ها] را فاسد نمود [و آذوقه هایی که ذخيره و پنهان کرده بودند از بین رفت] 

تا آن که دیگر محتاج همان چیزهایی شدند که در دستشویی‌هایشان خودشان را با آن تمیز می‌کردند؛ پس آن [سنگواره‌های ساخته شده از آرد] را می‌شستند و می‌خوردند».

یکی دیگر از علمای ما.. داستان را به نحو دیگری نیز روایت کرده و آورده که: ..إمام صادق] علیه السلام فرمودند: 

«خداوند به أهل قریه‌ای _از کسانی که پیش از شما بودند_ وسعت بخشید تا آنکه طغیان ورزیدند.

 پس بعضی از ایشان به بعضی دیگر گفتند: اگر آهنگ پاره‌ای از این آرد [یا نان] کنیم و با آن استنجا نماییم برای ما نرم تر از سنگ خواهد بود.

 حضرت فرمود: 

پس همین که این کار را کردند خداوند جنبندگانی کوچکتر از ملخ را بر زمین ایشان فرستاد

 پس هیچ چیزی از مخلوقات خدا _از درخت و غیره_ را برای آنان باقی نگذاشت إلا آنکه [این ملخ ها] آن خوردند.

سختی برایشان به حدّی رسید که به همان چیزهایی که با آن استنجاء می‌کردند [و نجاست خود را با آن تمیز می‌کردند] روی آوردند و آنها را خوردند، و آن همان قریه‌ای است که خداوند فرموده: 
(وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُون‏) 
[و خداوند قریه‌ای را مثل آورد كه در امن و آرامش بود، روزى (مردم) اش از همه جا فراوان مى‏رسيد، آنگاه به نعمت‏هاى خداوند ناسپاسى كرد و خداوند به كيفر آنچه (مردم آن) انجام مى‏دادند گرسنگى و هراس فراگير را به (مردم) آن چشانيد].

بلی.. 
امروز ما.. چقدر دارد شبیه دیروز امت های سابق می شود.. 
وقت آن نرسيده که پیش از دچار شدن به عقوبت پيشينيان.. به خودمان بیاییم؟
وقتش نشده که شکرگزار دانه دانه‌ نعمت هایی باشیم که خداوند به ما ارزانی داشته‌؟
باید ترسید.. 
و از عاقبتی که.. امت های سابق را در هم کوبیده بیمناک بود.. 
 

هیچ چیزی مثل قصه، در عمق وجود آدم اثر نمی‌کنه، فاطیماکست هر هفته در کنار ماهنامه ها و احادیث، یک قصه جدید برای شما منتشر می‌کنه. اگر می خواید، پادکست ها هرهفته به دستتون برسه، عضو یکی از شبکه های اجتماعی ما بشید.