پایان فقر

هفته شصتم

پایان فقر

07:06

متن داستان


پایان فقر


حضرات معصومین علیهم السلام.. سخاوتمندترین مخلوقات خدای متعال هستند... و اگر از آنان چیزی درخواست می شده... هرگز آن شخص را دست خالی رد نمی کرده‌اند.. و اگر چنین چیزی رخ می داده.. حتماً روی مصالحی و حکمت هایی چنین می کرده اند.. 

مثل خود خدا.. که اگر گاهی دعاهای ما را مستجاب نمی کند.. حتما بخاطر مصلحت ها و حکمت هایی چنین می کنند.. 

حتی یک پدر یا مادر مهربان هم.. با اینکه تمام وجودش سرشار از محبت به فرزند خویش است.. اما.. در جایی.. که خواسته فرزندش به زیان او.. یا به زیان خانواده است.. از برآورده کردن آن سر باز می زند.. 

یکی از اموری که همه حضرات معصومین علیهم السلام در طول حیات شریف خویش.. مدام اصحاب خویش را.. و حتی آحاد مردم را.. بر آن وا می داشتند.. اشتغال به کسب و کار.. و دوری از تنبلی و افسرده زیستن بود.. 
ایشان.. جامعه ای گداپرور را بر نمی تابیدند.. و با عزلت نشینی های صوفیانه.. و راهب مسلکانه هم مخالف بودند.. 
آحاد جامعه را.. از تکدی گری.. به سمت و سوی کسب و تجارت سوق می دادند.. 
چرا که.. برکت.. رزق و تعالی و ترقی یک فرد و یک جامعه.. جز با نشاط.. و ورود فعال در عرصه کسب و تجارت.. محقق نخواهد شد.. 
حکایت امروز ما.. حکایتی است که برخورد حکیمانه پیامبر ما صلی الله علیه وآله را _که حاکم.. و راهنمای جامعه بود_ با فردی نشان می دهد که می خواست از این قاعده درست یک جامعه سالم.. به سمت و سوی دیگری جهت بگیرد و به گدایی بپردازد.. در حالی که تنی سالم و تندرست داشت.. و با تلاش خویش می توانست.. آینده ای بهتر و پویاتر را برای خود و جامعه خود رقم بزند.. 
با هم.. به این حکایت.. گوش فرا دهیم.. و در تعامل و زندگانی خویش.. آن را به کار بگیریم.. و راهنمای دیگران باشیم.. 

قطب راوندی در کتاب الخرائج والجرائح خویش، در باب أول از بیان معجزات پیامبر أکرم صلی الله علیه وآله روایت کرده که: 

مردی نزد رسول خدا [صلی الله علیه وآله] آمد و عرضه داشت: از دو روز پیش غذایی نخورده‌ام! [و گرسنه ام]
پس [حضرت] فرمود: به بازار برو [و کسبی و عملی انجام بده]. 
همینکه فردا شد، [دوباره] نزد ایشان آمد و عرضه داشت: ای رسول خدا! دیروز به بازار رفتم و چیزی دستگیرم نشد و بدون شام شب را به سر رساندم.
پس [حضرت دوباره به این مرد] فرمودند: به بازار برو [و کسبی انجام بده].
پس بعد از آن باز هم آمد و [این بار هم دوباره حضرت به او] فرمودند: به بازار برو.
پس او نیز به سمت بازار رهسپار شد.. 
ناگاه دید که کاروانی آمد و کالایی همراه آن بود. آنها آن کالا را به این شخص فروختند و [در نتیجه] یک دینار برای او سود و مازاد بر اصل قیمت حاصل شد [و در واقع آن کالا را به قیمتی به او واگذار کردند که با فروشش یک دینار برایش اضافه می‌ماند].
پس این مرد [بعد از آنکه از فروش آن کالاها فارغ شد] آن یک دینار را گرفت و به نزد رسول خدا [صلی الله علیه وآله] آمد و گفت: چیزی گیرم نیامد! 
[حضرت] به او فرمودند: آیا از کاروان آل فلانی چیزی به دست آوردی؟ 
[این مرد] گفت: نه! 
[حضرت] به او فرمودند: بلی! [بلکه چیزی به دست آورده‌ای!] سهمی در آن برای تو در نظر گرفتند و تو از آن [سهمت] دیناری را به دست آوردی [و حاصل کردی]! 
[آن مرد] گفت: بله! [چنین بوده!]
[حضرت] به او فرمودند: آخر چه چیز تو را بر آن داشت که دروغ بگویی؟! 
گفت: شهادت می دهم که تو صادقی و آنچه مرا بدین [دروغ] فراخواند این بود که می خواستم بدانم که آن شما همه آنچه را مردم انجام می دهند می دانید؟
و نیز می خواستم [که با دریافتن این مطلب] خیری را بر خیری بیافزایم! [و لعل بر ایمانم به شما افزوده شود].

پس پیامبر [صلی الله علیه وآله] به او فرمودند: راست گفتی! [و قصدت همین بوده که گفتی] 
هر کس استغناء جوید [و بی نیازی ورزد] خداوند او را غنی [و دارا و توانگر و بی نیاز] فرماید و هر کس بر خویشتن باب تکدی گری [و درخواست کردن] را باز کند، خداوند [هم] بر او هفتاد باب از فقر بگشاید که کمترین آن [أبواب] با چیزی مسدود [و بسته] نشود.
پس بعد از آن روز دیگر هیچ سائلی [و گدایی] دیده نشد!
سپس فرمودند: [گرفتنِ] صدقه، نه برای شخص غنی حلال است و نه برای هر شخص دارای قوتی که اعضای سالمی دارد.

البته این قضیه.. از ثروتمندان جامعه.. سلب مسئولیت نخواهد کرد.. 
بسیارند کسانی که.. به دلایلی.. از کسب هم ناتوانند.. 
و بسیارند مؤمنینی که.. برای آغاز کسب و تجارت خویش نیازمند همراهی و مساعدت برادران توانمند خویش هستند.. 
چه زیبا بود.. اگر.. توانمندان و اغنیای یک جامعه.. در راستای زدودن چهره کریه فقر.. برادران مؤمن خویش را.. با القای یک اندیشه.. یا حتی مساعدتی مالی.. به سمت و سوی یک کسب حلال.. و یک تجارت مشروع.. رهنمون می ساختند.. 
زیرا.. جامعه عاری از فقر.... جز با چنین راهکاری شکل نخواهد گرفت.. و اگر تمام ثروتمندان نیز.. در میان فقرای جامعه توزیع شود.. در اندک زمانی باز.. تهیدستی و عجز.. از جای دیگری سر بر خواهد آورد.. 
درست بیاندیشیم.. 
 

هیچ چیزی مثل قصه، در عمق وجود آدم اثر نمی‌کنه، فاطیماکست هر هفته در کنار ماهنامه ها و احادیث، یک قصه جدید برای شما منتشر می‌کنه. اگر می خواید، پادکست ها هرهفته به دستتون برسه، عضو یکی از شبکه های اجتماعی ما بشید.