آدم وقتی سیره امامان معصوم را می خواند.. مات و مبهوت می ماند.. واقعا.. نمی داند به کجای یک واقعه اشاره کند.. سطر به سطر زندگی ایشان.. لبریز از علم و درس ها و پندهایی است که برای ساخت بزرگترین تمدن ممکن و ایده آل ترین جامعه بشری روی زمین کافی است..
و قدم به قدم وقایع.. نمودی است از این واقعیت که.. واقعا.. جز او.. کسی نمی توانست حجت خدا روی زمین باشد..
سیمای تمام پیامبران.. در تک تک این حضرات.. مشهود است.. هر یک.. به تنهایی.. گویی هم حامل خصلت های نوح اند و هم دارای اخلاق های ابراهیم و شمایل موسی و رفتارهای عیسی..
داستان امروز ما.. مرور ساعاتی از زندگانی یکی از امامان است..
ساعت های تاریک یکی از شب های زندگانی او..
واقعا... فکرش را که می کنیم.. که به فقدان چه آقایانی دچار شده ایم.. بغض گلوی آدم می فشارد..
امامان ما چنین بوده اند.. و جا دارد تا ابد.. همه ما.. و همه انسان ها.. به لحظه لحظه حرکات و سکنات ایشان.. بر سایر خلایق.. مباهات کنند..
داستان امروز ما.. البته حاوی نکته های ناب دیگری هم هست.. نکته هایی پیرامون یکی از مهمترین کارهایی که در سرتاسر کتاب و سنت.. بدان سفارش هایی فراوان شده است.. و آن.. صدقه دادن است..
با هم.. به جهات عدیده این حکایت گوش فرا دهیم.. و سعی کنیم.. ما نیز.. نکته های هر قصه را.. در زندگی خویش به کار ببندیم
جناب کلینی.. در کتاب الکافی از معلی بن خنیس روایت کرده و گفته که:
[یکی از شبها]... در شبی که باران اندکی هم باریده بود.. [حضرتِ] أبو عبد الله [إمام صادق علیه السلام] [از خانه] خارج شدند.. در حالی که می خواستند به محل سایه بان [یا همان سقیفهی] بنی ساعدة بروند [که ظاهراً جمعیت قابل توجهی از فقراء و بی خانمان ها در آنجا شب و روز خود را سپری می کردند].
[معلی گوید که:]
پس من نیز در پی ایشان روانه شدم و ناگاه دیدم که چیزی از [دوشِ] حضرت افتاد و ایشان فرمود:
بسم الله! خدایا آن را به من برگردان!
[گویا بارها از بس سنگین بود.. که حضرت.. توان اینکه با یک دست آن را روی شانه نگاه دارند و با دستی دیگر بتوانند آن چیزهایی که ریخته شده را بردارند نداشتند..]
[معلی] گوید: نزد ایشان آمدم و بر ایشان سلام کردم.
[حضرت به من] فرمودند: تو معلی هستی؟
عرضه داشتم: بلی فدایتان شوم!
پس ایشان به من فرمودند: با دستت [روی زمین] را بگرد و هر چه را که یافتی به من بده.
[در آن تاریکی شب.. دستم را.. روی خاک های نمناک آنجا می کشیدم تا چیزهایی که ریخته شده را پیدا کنم]
ناگاه دیدم که... نان های بسیاری [روی زمین] پخش شده است؛ پس هر چه را که یافتم به ایشان دادم و ناگاه دیدم یک أنبان [و کیسه] ای [پُر] از نان است که من توان حمل آن را نداشتم!
پس عرضه داشتم: [آقا اگر اجازه دهید] من آن را روی سرم حمل می کنم.
پس ایشان فرمودند: نه! من به حمل آن از تو أولی و سزاوارتر هستم، ولیکن همراه من بیا.
[معلی] گوید: پس به [منطقه] سقیفه بنی ساعده آمدیم و ناگاه مردمانی را دیدم که در خواب بودند.
پس ایشان شروع نمود به گذاشتن یک قرص یا دو قرص نان [در کنار تک تک آنهایی که خواب بودند] تا آنکه به آخرین آنها رسید و سپس برگشتیم.
به ایشان عرضه داشتم: فدایتان شوم! آیا آنان [دینِ] حق را می شناسند [و به ولایت شما معتقدند؟ و شما را به عنوان امام قبول دارند؟]
پس ایشان فرمود: اگر می شناختند [و قبول داشتند که] که [حتی] در نمک [و خورشت کنار نان هم] با آنها مواسات می کردیم.
[در ادامه حضرت فرمودند:]
خدای تبارک و تعالی هیچ چیزی را نیافریده جز آنکه برای آن یک خازنی [از ملائکه] هست از آن نگهداری می کند، إلا صدقه که پروردگار خودش متولی آن است [و آن را أخذ و نگهداری می کند] و پدرم هرگاه چیزی را صدقه داده و در دست سائل قرارش می داد [بلافاصله] آن را باز [از آن شخص سائل] باز می ستاند و [آن صدقه را] می بوسید و می بویید و سپس به آن سائل بر می گرداندند.
همانا صدقهی شب غضب پروردگار را فرو می نشاند و گناه بزرگ را [از صحیفه أعمال] محو می نماید و حساب [قیامت] را آسان می گرداند و صدقهی روز مال را زیاد می گرداند و در عمر می افزاید.
[سپس حضرت فرمودند:]
عیسی بن مریم [علی نبینا وآله وعلیه السلام] وقتی که بر ساحل دریا گذشتند، قرص نانی از قوتِ [روزانه] خویش را در آب انداختند.
پس بعضی از حواریون به ایشان عرضه داشتند: ای روح الله و ای کلمة الله! چرا چنین کردید در حالی که آن [قرصِ نان] از جمله قوت [روزانه] شما بود؟ [و با این کار از قوت روزانه خودتان کاستید].
پس عیسی [در جواب این حواریون] فرمود:
این کار را بخاطر جنبنده ای از جنبندگان آب [دریا] که آن را می خورد انجام دادم و ثواب این کار نزد خداوند [بسیار] عظیم است.
بلی.. این مذهب ماست...
و امامان و پیامبران ما.. نه تنها برادران و خویشان.. و شیعیان و محبان را.. بلکه مخالفان و گمراهان و حتی دشمنان و حتی حیوانات را هم.. مراعات می کردند.. و تفقد می نمودند..
برای اینکه نشان دهیم.. محب و دوستدار این آقایان هستیم.. و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد... پیامبران ما هستند.. ظاهراً اندکی شباهت در رفتار و اعمال هم لازم است..