پاداش سخاوت

هفته شصت وچهارم

پاداش سخاوت

06:45

متن داستان


برای ماهایی.. که قائل به وجود آخرت هستیم... آخرت... مثل حساب و کتاب آخر برج یک کارمند است... که البته ماهش کمی طولانی تر است... 
آدم های زیادی... به ما اطمینان داده اند... که آخر آن برج... بعد حساب و کتاب.. و البته حساب های کریمانه یک کارفرمای خوب... حقوق بی نهایتی به ما تعلق خواهد گرفت... که می توان آن را در بی نهایت روز مصرف کرد... بی آنکه... تمام شود... و جالب تر اینجاست که... کارفرمای عزیز ما... هر هفته.. بیشتر از هفته قبل... دوباره به حساب ما... حقوق های بیشتری را واریز خواهد کرد... و این چرخه... تا بی نهایت روز ادامه خواهد داشت... نه کارفرما از این سخاوتمندی خسته خواهد شد و نه ماخواهیم توانست به انتهایی برای مصرف این حقوق بی انتها برسیم... تا چشم کار می کند... حقوقی است که به حسابمان واریز شده... و فراتر از همه تصورها... آن سوی وهم و خیال هم... نعمت هایی هست که عقل ما به آن نمی رسد... و به حساب کارمندان خوب واریز شده است... 

اما هنوز هم... شرکتی با این همه مزایا... و کارفرمایی با این همه سخاوت و حقوقی بی انتها و عدم محدودیت در اعضاء... باز برای عده ای... مطلوب و مرغوب نیفتاده... 
واقعاً... غفلت از خوب کار کردن در چنین شرکتی... بزرگترین خسارتی است که می شود تصور کرد... 
آیا در اینکه کارفرما به وعده خویش وفا خواهد کرد شک داریم؟ 
چطور به یک شرکت گمنام... که شاید اصلا مالک آن را نمی شناسیم... و تضمینی هم برای تحقق وعده هایش به ما ارائه نداده... به راحتی اعتماد می کنیم و روزها و هفته ها و بلکه ماه ها... چه بسا با جان کندن و عرق ریختن... سخت برایشان کار می کنیم... تنها به امید آنکه بعد از این کار... ارقامی به حساب ما جابجا خواهد شد.. و اعتباری چند روزه برای خرید قوت یومیه کسب خواهیم کرد... اما... از کار کردن برای کارفرمایی که 124 هزار پیک و پیامرسان برای تعلیم شیوه کار و اطمینان دادن از واریز حقوقش برای ما فرستاده غافلیم؟ 
چه بد می کنیم... 
البته باید به کارمندان خوب مژده داد که.. کارفرمای ما... همه حقوق را برای آخر برج قرار نداده... و در همین ساعت هایی هم که مشغول کاریم... اگر کمی بجنبیم و آنگونه که او دوست دارد رفتار کنیم... در همینجا... و داخل همین شرکت... نقدا حساب خواهد کرد... و با هدایای نفیسی... از کار نصفه و نیمه و ناقص ما... استقبال خواهد کرد... 
حکایت امروز ما.. حکایت یکی از همین کارهاست.. از همین کارهایی که کارفرمای عزیز ما... همینجا.. فی المجلس... با ما نقدا حساب می کند... 
با هم... متاملانه به قصه امروزمان گوش فرا دهیم... 
و انصافا بیایید عهد ببندیم که کارمندان خوبی باشیم... 

جناب راوندی در کتاب قصص الأنبیاء خودشان... از حضرت إمام موسی کاظم علیه السلام این حکایت را روایت کرده و شرح ماجرا از این قرار است:
 
در آن قدیم قدیم ها... در میان قوم بنی اسرائیل.. مرد صالحی بود که همسری خوب و صالحه هم داشت.
شبی از شب ها... در خواب دید که [کسی در خواب دارد به او می گوید]:
خدای متعال برایت فلان قدر از عمر را مشخص کرده و نیمی از عمرت را در وسعت [و رفاه و یسار] قرار داده و نیمه دیگر را در تنگدستی. پس یا نیمه أول را برای خودت انتخاب کن  [که در وسعت باشی] و یا نیمه دوم را.

پس آن مرد [در جواب آن شخص در همان خواب به او] گفت:
من همسری صالحه دارم که شریک من در زندگی [و معاش] است پس با وی در این باره مشورت می‌کنم و تو هم دوباره [به خواب من] برمی‌گردی و به تو خبر می‌دهم [که انتخاب من چیست]. 
وقتی آن مرد صبح نمود به همسر خود گفت که دیشب در خواب فلان خواب را دیدم [و شخصی به من فلان مطلب را گفت و من در پاسخ به او چنین گفتم]
پس همسرش گفت: ای فلانی! نیمه اول را انتخاب کن و در [کسبِ] عافیت عجله کن [که زودهنگام و در همین نیمه اول به دستت برسد] [چرا که اصلا] شاید خداوند به ما رحم خواهد نمود و نعمت را بر ما تمام خواهد فرمود!
وقتی که شب دوم شد آن شخص [دوباره به خواب وی] آمد و گفت: چه چیزی را انتخاب کردی؟
وی گفت: نیمه اول را انتخاب کردم.
آن شخص [در خواب] گفت: این أمر برای توست [و خواسته‌ات و انتخابت به تو عطا شد].
پس [خیلی زود] دنیا از هر جهت بر وی رو آورد... [و به قول ما دست به خاک هم که میزد طلا می شد]! 
همینکه نعمت ها بر او ظاهر گشت، همسرش به او گفت: به خویشان خود و به نیازمندان صله کن و به آنان نیکی کن و فلان همسایه و فلان برادر [ایمانی] ات هبه نما. [و آن مرد هم چنین کرد و به هر کسی که همسرش بدانها اشاره کرده بود صله کرد و از احوالشان تفقد می کرد و روزگار به همین منوال می گذشت].
وقتی که نیمه عمر وی گذشت... و حد آن زمان [معینی که در خواب دیده بود] گذشت، آن مرد همان کسی را که در بار اول در خواب دیده بود دوباره در خواب دید.
پس آن شخص به وی گفت: 
خدای متعال از آن [أعمال خوب تو و رسیدگی تو به خویشان و مؤمنین] قدردانی کرده و [به خاطر همین] تمام عمرت در وسعت [و رفاه و یسار] خواهی بود، درست مثل آنچه گذشت.

خوشبحال این کارمندهای خوب... که از دست چنین کارفرمایی... در همینجا هم... شب و روز تشویقی می گیرند... 
تا فرصت باقی است... خودمان را... در معرض تشویقی های چنین کارفرمای سخاوتمندی قرار دهیم... 
تا فرصت باقی است... 
خوب باشیم... و صله کنیم
چرا که کارفرمای عزیز... بهره چنین خوبی هایی را... و چنین صله هایی را... در همینجا... نقدا تقدیم کارمندانش می کند... 
زیرک باشیم... 

هیچ چیزی مثل قصه، در عمق وجود آدم اثر نمی‌کنه، فاطیماکست هر هفته در کنار ماهنامه ها و احادیث، یک قصه جدید برای شما منتشر می‌کنه. اگر می خواید، پادکست ها هرهفته به دستتون برسه، عضو یکی از شبکه های اجتماعی ما بشید.