هفته نهم
پاداش مودّت
08:46
متن داستان
به نام خدا سلام
یک چهارشنبه دیگه و یک قصه دیگه، خدا رو شکر.
...
به فاطیماکست خوش اومدید.
...
موزیک
...
میدونید فرق مَوَدّت و محبت چیه؟
بد نیست قبل از شروع قصه این هفته جواب این سوال را با هم بررسی کنیم.
وقتی پیروان انبیا به آن ها میگفتند، در برابر زحمتی که شما برای هدایت ما کشیدید، ما چه چیزی را به عنوان پاداش به شما بدیم؟ پیامبران جواب میدادند:
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ
و من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است
...
این سوال را از حضرت محمد، پیامبر رحمت هم پرسیدند، ولی پیامبر که بیش از همه تشنه هدایت بشریت هست، جواب متفاوتی دادند:
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ
از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی نمی خواهم جز مودّت با اهل بیت و نزدیکانم.
...
به شوق و ارادت و علاقه در دل و قلب نسبت به یک نفر دیگه، محبت می گن. ولی اگر این ارادت و علاقه در عمل و رفتار ما هم خودشو نشون بده، یعنی در عمل هم نشون بدیم که ارادتمند و مشتاق هستیم، اون موقع به اون ارادت و علاقه، مودت می گن.
پیامبر پاداشی نمی خواست مگر محبتی نسبت به اهل بیت که علاوه بر دل و قلب، در رفتار و عمل هم دیده بشه. بله پیامبر از همه مودت، نسبت به اهل بیت را می خواست.
حالا پیامبر که تشنه هدایت بشریت بود، رحمة للعالمين بود و تا آخرین لحظه عمر با برکتش به فکر هدایت و سعادت همه بود، چرا پاداش می خواست؟
چرا مثل پیامبران گذشته، نفرمود که پاداش من را پروردگار جهان می ده و من از شما چیزی نمی خوام؟
جواب این سوال ها رو از یک آیه دیگه می فهمیم:
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ
(ای پیامبر) بگو : هر اجر و پاداشی از شما خواستهام برای خود شماست.
بله. پیامبر بزرگوار ما، از ما خواست که به جای پاداش به او، نسبت به اهل بیتش مودت داشته باشیم. چون هر چه قدر مودت داشته باشیم، چندین برابر آن، به خودمون اجر و پاداش در دنیا و آخرت می دن. پیامبر می خواست هرچه بیشتر هدایت و سعادت نصیب تک تک انسان ها تا قیامت بشه، از آن ها اجر و پاداش خواست، تا نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علاقه و مودت داشته باشند و سعادت ابدی نصیب آن ها بشه.
حالا می تونیم با لذت بیشتری، قصه این هفته را گوش کنیم.
قصه ای که برگرفته از روایتی از امام حسن عسگری علیه السلام هست:
پاداش مودت
مرد فقیری، که فقط یک درهم داشت، برای تهیه غذا از خانه اش خارج شد. خانواده او که خیلی گرسنه بودند، امید داشتند که به زودی می تونند دلی از عزا در بیارن و گرسنگی خودشون را رفع کنند.
مرد فقیر با اون یک درهم تونست نان و خورشتی تهیه کنه، پس به سمت خونه برگشت. خوشحال بود که شرمنده خانوادش نشده و دست پر، داره بخونه بر می گرده.
در همین حال بود که ناگهان چشمش به مرد و زن گرسنه ای افتاد که از بستگان حضرت محمد و امام علی بودند.
با خودش فکر کرد و گفت:
این ها چون از بستگان محمد و علی هستند، پس به خوردن این غذا سزاوار ترند. درسته که خانواده من سیر بشن ولی بستگان محمد و علی گرسنه باشن؟
پس به سمت آن ها رفت و نان و خورشت را به آن ها داد و بعد دست خالی به سمت خونش حرکت کرد.
نمی دونست به خانوادش چی بگه. چه بهانه ای بیاره، بگه با اون یک درهم چی کار کرده. متحیر مونده بود که چی کار کنه.
در آن طرف شهر پیکی از مصر آمده بود و پرسان، پرسان دنبال مرد فقیر می گشت. اهالی شهر، این قاصد را به سوی خانه مرد فقیر راهنمایی کردن و در راه مرد فقیر را پیدا کرد. قاصد، نامه ای از مصر به همراه 500 دینار (یعنی 500 سکه طلا) برای او آورده بود و به مرد فقیر گفت:
تسلیت می گم. پسر عموی شما در مصر فوت کرده، 500 دینار پول نقد از پول هاش باقی مونده که من برای شما آوردم. تجار مکه و مدینه هم صد هزار دینار به او بدهکارند که باید به شما پرداخت کنند. چندین برابر این مبلغ هم اموال غیر منقول در مصر داره که بعد از مرگش، شما مالک اون هستید.
قاصد اخبار را به مرد فقیر گفت و خداحافظی کرد. مرد فقیر به جای یک درهم، همین الان 500 درهم در دستش داشت و رفت تا خرج خانوادش کنه.
شب آن روز عجیب، فرا رسیده بود، مرد فقیر هم در تعجب و فکر به اتفاقات آن روز خوابید.
در خواب حضرت محمد و امام علی را دید که پیش او اومدند و بهش فرمودند:
دیدی وقتی خویشاوندان ما را بر خانواده خودت مقدم داشتی، چطور بی نیازت کردیم؟
در آن شب، حضرت محمد و امام علی به خواب همه آن تجاری که به پسر عمویش بدهکار بودند هم رفتند و به آن ها تذکر دادند که اگر فردا صبح که بیدار می شین، بدهی خودتون را به پسر عموی متوفی که الان وارث او هست، ندین، هلاک و نابود خواهید شد.
به همین دلیل صبح آن روز، همه بدهکاران، بدهی خود را برای وارث متوفی فرستادند و تمام صد هزار دینار به دست مرد فقیر رسید.
هیچ کس در مصر هم باقی نمونده بود که بدهی خودش را ارسال نکرده باشه، چون پیامبر و وصی او به خواب آن ها هم رفته بودند.
مرد ثروتمند امروز، یعنی همان کسی که خویشاوندان محمد و علی را بر خانواده خودش مقدم داشته بود، دوباره در خواب، محمد و علی را دید که به او فرمودند:
دیدي خدا چه کرد؟ به ما امر کرد که به کسانی که در مصر بودند دستور دهیم که هر چه زودتر اموال تو را تحویل دهند. اگر مایلی به حاکم مصر بگوییم اموال غیر منقول و املاك تو را بفروشد و پولش را برایت بفرستد تا با پول آن ها در مدینه براي خود ملکی بخري؟
مرد ثروتمند هم خواسته آن ها را پذیرفت.
حضرت محمّد و علی علیهما السّلام به خواب حاکم مصر آمدند و به او دستور دادند اموال غیر منقول او را بفروشد و پولش را براي وارث متوفی بفرسته.
حاکم مصر هم دارایی های متوفی را فروخت و مبلغ سیصد هزار دینار برای وارث فرستاد.
مرد فقیر دیروز، از ثروتمندترین مردم مدینه شده بود.
بعد از این اتفاقات معجزه وار، پیغمبر اکرم پیش او آمد و فرمود:
اي بنده خدا! این پاداش دنیاي تو بود که خویشاوندان مرا بر خویشان خود مقدم داشتی. در آخرت به تو در مقابل هر دانه از مالی که دادی، هزار قصر داده خواهد شد که کوچک ترین آنها از دنیا بزرگ تر است، که هر سر سوزن آن بهتر است از دنیا و آنچه در آن است.
...
به پایان قصه این هفته رسیدیم.
فاطیماکست.کام.
از طریق این سایت، ما رو در شبکه های اجتماعی پیدا کنید. عضو بشین تا هیچ قصه ای رو از دست ندین. تا چهارشنبه دیگه، خدانگهدار.